کجای این دنیای خاکی
چندگاهیست ... دلت چنگ زدم
تو ندانی... بر دلم سنگ زدم
گره از دل بگشا و گوش کن
با تمام دلخوری ها گوش کن
منم آن خسته ایام
توبیا و در این شهر گذر کن
با نگاهت بر این اهل نظر کن
هرچه دیدی...
بازگو ...
گر نگویی من بگویم
جز ریا و شهوت و حسرت دنیا چه دیدی!!!؟
جز خیانت بانگاه و حرف و تهمت چه دیدی!!!؟
کو مهر و محبت؟
کو حسرت دیدار؟
من نخواهم رنگ ایام
رنگ این مردم یکرنگ
من از این شهر فراری...
من از این اهل گریزان...
+ نوشته شده در دوشنبه نهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 21:45 توسط مینو
|